دستشوییای از آنِ ما!
در اواسط ۱۹۸۰ وقتی به میانسالیام نزدیک میشدم، هیجده سالی میشد که بهعنوان یک صنعتگرِ زن، بسیاری از مشکلاتِ چنین محیطهای کاری را تحمل کرده بودم. من فلزکار بودم با رشته سختِ کاری که...
در اواسط ۱۹۸۰ وقتی به میانسالیام نزدیک میشدم، هیجده سالی میشد که بهعنوان یک صنعتگرِ زن، بسیاری از مشکلاتِ چنین محیطهای کاری را تحمل کرده بودم. من فلزکار بودم با رشته سختِ کاری که...
دو سال قبل، از خیابان اصلیای که سر راهم به خانه بود، از سرِکار برمیگشتم که متوجه شدم مردِ جوانی دختر نوجوانی را کتک میزند و زمین میاندازد. درحالیکه بهسرعت میگذشتم دیدم دختره چند بار سعی کرد بلند شود و فرار کند، اما پسره او را دوباره و دوباره به زمین پرت کرد.
وقتی به آن دمودستگاه غذاخوری در یکگوشهی کوچک شهر رسیدیم، از سرما یخ زده بودیم و فکر کردیم بهتر است بعد از شام، برای برگشتن به مرکزِ انجمن، تاکسی بگیریم. وقتی پشت میز خود نشستیم، خوشحال شدیم از اینکه دیدیم یک تاکسی وارد محل پارکینگ رستوران شد و راننده برای خوردن شام داخل آمد.
زلزله گلدی بیزیم یئره، کندلری آپاردی… زلزله گلدی، کندلر داغیلدی… «بیلیسن، نه لرساتیلدی؟» بوللو سوزاد ساتیلدی … بیزیم یئرده، یئر چاتلار سوچولار پارلار! زلزله گلمیشدی اوشاقلار اؤلموشدو چوخ اوشاق اؤلموشدو زلزله هرگون گلیر بیزیم...
مردِ اولی، همسر اوست، اما راوی او را هم «مرد» میخواند! شاید میخواهد بگوید: مرد، مرد است. دلیل محکمتر اینکه: مرد در مقام همسر زن، چون غریبهای است که نمیتواند روابط چندان نزدیکی با او برقرار کند؛ او هم صرفا «مرد» است!
بیرچوخ یازارلاریمیز بلکه هله شعره باشلامایان زامانلار، ناصیر منظورینین، “قاراچوخا” رومانی ۱۳۷۳- نجو ایلده یاییلمیشدی! یازیچیلاریمیز، نثرین نه قدَر اؤنملی اولدوغونو، سونرالار باشا دوشوب و بوتون چتینلیک و الی بوشلوقلارا رغمن نثره اوز گتیردیلر....
ایتمیشم، دئیهسن! تاپیلدیغیما دؤیونهجـَگم. طالئعیمله دیل به دیل دئـییب ده، اؤزومو باشدان گئـیینهجَـگم! ایتمیشم، دئیهسن! تاپیلدیغیما دؤیونهجـَگم. طالئعیمله دیل به دیل دئـییب ده، اؤزومو باشدان گئـیینه جَـگم! ایتمیشم دئیهسن! چاشـ باش اولوب دا، تؤکولن...